خدایا از من دور نیستی که به دور دست ها بنگرم؛ از دیده ام نرفته ای که دیدنت را آرزو کنم؛ پنهان نبوده ای که برای پیدا کردنت از پای در آیم؛ با همه نا پیدایی در همه جا پیدایی، الهی خود را فراموش کرده ام که به یاد تو باشم، از دیگران گسسته ام که به تو بپیوندم، تو را در آیئنه چشمانم می بینم در پرده پندارم در جای جای وجودم در محراب سینه ام در کعبه ام، الهی تو درجویبار رگهایم جریان داری در همه نفسهایم جاری هستی، در شگفتیهای وجودم بودنت را به تماشا گذاشته ای هر نگاهم تو را آیئنه داری می کند و هر طپش دلم تو را فریاد می زند خدایادر کعبه چرا؟ تو در دیده منی سر گشتگی در بادیه ها چرا؟ تو در دل منی در بی سوئی ها و بی کرانگی ها چرا؟ تو در جان منی…
6 Comments
برای همه انتخابهاتون ممنون .
برای همه دلگرمیها و کامنت های عالیتون ممنون 🙂
روشن کردن تفکرم مرسی.
بله،خدای منم اینجاست،درست همین جا،نزدیک تر از آنکه بیابمش در کعبه و آسمان بی پهنا
شاید دلیل سرمستی بی انتهایم هم همین است،اینکه همیشه خواستم ببینمش در کنارم،اینجا
آنجا
در دلم.
وبلاگ قشنگي دارين..موفق باشين.
سپاسگزارم 🙂