درآييد درآييد از آن خانه درآييد
به اين دشت بياييد كه مهمان خداييد
نشسته است لب كوه يكي ابر سبكبال
شما نيز برآييد كزين خاك رهاييد
چو آن ابر نشينيد دمي در بغل نور
چو باران و چو خورشيد بباريد و برآييد
چه خوش چنگ زند باد، به پيراهن شمشاد
شما خيل خموشان به آواز درآييد
نپرسيم كه چونيد، كزين حال برونيد
چه دانيم چراهاش، كه بي چون و چراييد
عجب چهره چو خورشيد پر از مهر پر از نور
ندانيم چگونه ست كه بي مهر و وفاييد
چه سرمست رهيديد، از اين پست پريديد
پرنده تر و خوش تر ز مرغان هواييد…
2 Comments
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه ی دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی صورت معشوق ببیند
هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید
صد بار از این راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر آن بام برآیید
گر قصد شما دیدن آن خانه جانست
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید
احرام چو بستید از آن خانه برستید
از خرقه ی ناموس بکلی بدرآیید
آن خانه لطیف است نشانهاش مگویید
از خواجه ی آن خانه نشانی بنمایید
کو دسته ای از گل اگر آن باغ بدیدید
کو گوهری از جان اگر از بهر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
روبند گشایید ز سر پرده ی اسرار
پس خویش بدانید که سلطان ، نه گدایید
گنجید نهان گشته در این توده پر خاک
چون قرص قمر، ز ابر سیه باز برآیید
عالـــــــــــی بود .ممنون
سلام من واقعا ذوق زده شدم مطالب عالی وپر بار هستن مرسی ببخشید اجازه دارم این متن ها رو ذخیره کنم برای خودم