اسرار حقاسرار حقLogo-sLogo-s
  • صفحه اصلی
  • وبلاگ (او منم یا منم او؟)
    • اشعار
      • حافظ
      • سعدی
      • مولانا
    • انسانیت
    • حکایت ها
    • خوشبختی
    • دلنوشته ها
    • سخنان الهام بخش
    • اوشو
    • بودا
    • دکتر شریعتی
    • سلامتی
    • گیاهخواری
    • عرفان
    • خدا
    • عشق
    • نیایش
    • کلام خدا
    • لطفا با فرهنگ شویم !
    • متفرقه
    • موفقیت
    • یوگا و مدیتیشن
  • طراحی های من
  • اطلاعات مفید
  • تماس با من
خواستن
۲ مهر ۱۳۹۰
برگ یا سنگ ؟
۱۹ مهر ۱۳۹۰
۱۹ مهر ۱۳۹۰
موضوعات
  • حکایت ها
برچسب ها

روزی یکی نزدیک شیخ آمد و گفت: «ای شیخ آمده‌ام تا از اسرار حقّ چیزی با من نمایی» شیخ گفت: «باز گرد تا فردا» آن مرد بازگشت، شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در حقّه کردند و سر حقّه محکم کردند دیگر روز آن مرد باز آمد و گفت: «ای شیخ آن چه وعده کرده‌ی بگوی.» شیخ بفرمود تا آن حقّه را بوی دادند و گفت: «زینهار تا سر این حقّه باز نکنی» مرد حقّه را برگرفت و بخانه رفت و سودای آنش بگرفت که آیا درین حقّه چه سِر است؟ هر چند صبر کرد نتوانست، سَر حقّه باز کرد و موش بیرون جست و برفت

مرد پیش شیخ آمد و گفت ای شیخ من از تو سِر خدای تعالی طلب کردم تو موشی بمن دادی؟ شیخ گفت ای درویش ما موشی در حقّه بتو دادیم تو پنهان نتوانستی داشت سِر خدای را با تو بگوییم چگونه نگاه خواهی داشت.(۱)» مرد نادم و پشیمان زاری‌کنان محضر شیخ ترک گفت و گوشه‌ی عزلت اختیار کرد و سه اربعین صیام داشت و صلوه‌ گزارد و کف نفس به غایت رساند چندان که چهره دگرگون شد. تکیده با محاسنی انبوه نزد شیخ مراجعت کرد حاجت باز گفت. شیخ او را باز نشناخت و حقّه‌ی پیشین با موشی دگر بر او عرضه کرد آنچه پیش‌تر فرمایش کرده بود همان فرمود. مرد به خلوت‌گاه خویش بازگشت و حقّه کناری هِشت و به عبادت نِشت و به خِش و خِش موش در حقّه محل نهشت و امر شیخ به تمامی به جای آورد و صبح حقّه در دست به نزد شیخ شد و دو زانو محضرش را دریافت و گفت: «آنچه گفتی کردم حال آنچه وعده دادی گوی» شیخ فرمود: «حقّه گشودی؟» مرد خاطر خجسته بود و گفت:«نی نی» شیخ ابرو در هم کشید تغیر فرمود:«تو را حقّه‌یی دادم برگشودنش اهتمام نورزیدی که تو را گر طلب بودی حقّه می‌گشودی که همانا سری از اسرار حق در آن نهان کرده بودم.»

مرد صیحه‌یی کشید و در دم از حال برفت. چون به حال آمد خود را در خرابه‌یی باز یافت. مویه‌کنان مایوس از دانستن سر حق ظن جنون‌اش می‌رفت که معروفه‌یی «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست » از آن حوالی می‌گذشت شیون مرد بشنید به خرابه شد مرد نگون بخت را دید در نزع. حال پرسید و مرد ماجرا باز گفت. روسپی را چندان بر حال زار او رقت برفت که مستی از سر پرید و هوش به‌جا آمد و به استمالت‌اش برخاست و گفت:«آن شیخ کذاب است و این حکایت‌ها به دوران ابوسعید ابوالخیر است که شیوخ برخاک می‌نشستند و نان با خون مردمان چاشت نمی‌کردند» مردِ ساده‌دل گفت:«زبان به کام گیر که شیخ را کرامات بسیار است و علامت‌های بزرگ و کلمات تامات او تا بلاد جبل عامل و مالاکا نُقل هر مجالس است.» روسپی در دل به ساده‌گی مرد پوزخند زد و گفت:«سه اربعین عنان خود به شیخ خوش‌نام سپردی و ذکر حق گفتنی اکنون سه روز با من بدنام هم‌نشین تا سِر حق بر تو عیان کنم که آن شیخ اگر کرامات داشت تو را باز می‌شناخت و حقّه‌ی پیشین به دست‌ات نمی‌سپرد.»

مرد که حکایت خضر نبی و شیخ صنان شنیده بود و احتجاج زن بدکاره را صواب می‌دید، رخسار زیبای او هم بی‌اثر نبود، از دلش گذشت که شاید «در خرابات مغان نور خدا می‌بیند» خاموش شد و گوش به زن سپرد. با هم به خانه‌ی او شدند و شراب سرخ و طعام بریان خوردند و رامش‌گران ساز نواختند و رقاصان به‌ ترقص آمدند و سه روز و سه شب حال چنین بود و آب زیر پوست مرد همی رفت و رخساره گل انداخت صبح روز چهارم به حمام شد، محاسن کوتاه کرده جامه نو بر تن نموده راه خانه‌ی شیخ در پیش گرفت و حاجت روز نخست بازخواست و سِر الهی طلب کرد. شیخ که مرد را در آن هیبت به جا نیاورد چون کَرت‌های پیشین موش به حقّه کرد و به مرد سپرد وصیت نمود اندرباب نگشودن حقّه. مرد حقّه بر دست از خانه‌ی شیخ بیرون شد و به منزل روسپی رفت و ماجرا باز گفت. زن بدکاره گفت:«امشب را چون شب‌های پیش به عشرت کوش که فردا حقّه‌یی سوار کرده شیخ مزور به حقّه‌ی تزویرش می‌سپاریم» چنان کردند و چون صبح شد.

زن حقّه‌ی شیخ را که سنگین شده بود و جرینگ جرینگ می‌کرد به مرد همی داد و گفت: «آنچه می‌گویم چنان کن تا سِر حق ببینی و به مراد دل رسی». مرد حقّه برگرفت و نزد شیخ شد. دست شیخ را ببوسید و حقّه به او سپرد و گفت:«الحق که گزافه نیست که شرح کرامات شما در هیچ محفلی نیست که نیست. دوش که به خلوت‌گاه و محل عبادت خاصه‌ی خویش شدم. تاب نیاورده شب از نیمه گذشته بود که حقّه گشودم موشی از آن بیرون جست راه خرابه‌ی جنب منزل گرفت. مرا سودای سِر موش در سَرافتاد و در پی‌اش نهادم که به سوراخی شد در خرابه. چوبی به کناره افتاده بود دست‌افزار کرده سوراخ فراخیدم و به حیرت دیدم گنجی در آن نهان است. آنچه حقّه جا داشت از آن ذهب خالص پر کردم سَر حقّه محکم گردانده چون مرا سفری در پیش است نزد حضرت شیخ به امانت آوردم که سِر حق در این دیدم که همان راه اجدادی پیش گیرم و طامات و کرامات به چون تو بزرگی سپارم.» شیخ فرمود:«خیال آسوده دار که سَر حقّه گشوده نخواهد شد و امانت نزد ما می‌ماند که اینان ما را چرک کف دست است و ما را با زر و ذهب کاری نیست که گر اراده کنیم خشت خشت این خانه زر می‌شود و سیم.»
صبح که از خانه‌ی شیخ شیون به هوا خاست که شیخ در صندوق‌خانه به نیش عقرب جراره ریغ رحمت سرکشیده است و چند پول سیاه و حقّه‌یی گشاده در کنارش یافت شده. مرد به سِر حَق آگه شد و پرده از کرامات زن کنار رفت و او را به همسری اختیار کرد و عمری شکر نعمت به جا آوردند. باری خلقی از جهل و اسارت شیخان نابه‌کار آسوده شدند که حَقی اگر هست سِری با آن نباشد.

به اشتراک بگذارید
11

مطالب مرتبط

۱۲ تیر ۱۳۹۴

حکایت شیخ و عارف


اطلاعات بیشتر

On December 31, 1879 Thomas A. Edison gave the first public demonstration of the incandescent lamp in Menlo Park. He is seen here in 1929 holding a replica of his first lamp, which had the power of 16 candles. In contrast, the lamp on the left had the power of 150,000 candles. (UPI Photo/Files)

۲۱ بهمن ۱۳۹۳

ادیسون یک کودن است!


اطلاعات بیشتر
۹ بهمن ۱۳۹۳

کم شنوایی


اطلاعات بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های اخیر

  • 0
    اسما الحسنی ( اسما الهی )
    ۴ خرداد ۱۳۹۸
  • 0
    موهبت
    ۱۰ آبان ۱۳۹۶
  • 0
    توصیه ی تولستوی درباره زندگی
    ۲ اسفند ۱۳۹۵
  • 0
    تخم شربتي،بمب کوچولوی خوردنی
    ۲ اسفند ۱۳۹۵
  • 0
    بیضایی
    ۱۵ مهر ۱۳۹۵

آخرین دیدگاه ها

  • ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

    مهدی نظر در گول برند های جعلی و مدعیان برند های بزرگ در ایران را نخورید!

  • ۲ دی ۱۳۹۸

    علیپور نظر در موسسه خیریه توانبخشی معلولین ذهنی تهران

  • ۱۱ آذر ۱۳۹۸

    سجاد نظر در حل مشکل رنگ پریدگی در پرینتر اپسون 1410

  • ۲۴ آبان ۱۳۹۸

    کوتن نظر در موسسه خیریه توانبخشی معلولین ذهنی تهران

دانلود سنتر

Icon

365 مراقبه اوشو 2.56 MB 3664 downloads

360 مراقبه اوشو برای هر روز زندگی ...
دانلود
Icon

دستور پخت غذاهای گیاهی ایرانی 5.34 MB 1477 downloads

دستور پخت غذاهای گیاهی ایرانی ...
دانلود
Icon

آیا آماده ای هیچ شوی؟ 100.95 KB 779 downloads

آیا آماده ای هیچ شوی؟ پس توصیه میکنم این متن را...
دانلود
Icon

من چرا آمده ام روی زمین؟ 586.05 KB 284 downloads

مطلب بسیار زیبای من چرا آمده ام روی زمین؟ ...
دانلود
Icon

دعای جوشن کبیر 561.22 KB 522 downloads

متن کامل دعای جوشن کبیر با ترجمه فارسی     ...
دانلود